کد مطلب:94623 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

خطبه 206-نیایش












[صفحه 528]

پیوسته دعبها و ستایشهای شهریار مومنان، از روی پاكی دل و صفای باطن و از فرط احتیاج و نیاز به لطف كردگار بود. میگویند گاه كه در جذبه الطاف و عنایات الهی قرار میگرفت. دو دست بر چهره مینهاد و سر به جیب گریبان فرود می آورد و در حالیكه از خود بیخود میگردید، دانه های اشك از میان انگشتانش بیرون میتراوید. همه دل میشد. و دلی همه لبریز از شوق به دعا و ثنا. دعا و ثنائی كه از وجودی پاك باخته به خدا، طنین می گرفت و آوایش در این حال چنان حزین بود كه وصفش را خدا میداند و بس.... و این یكی از آن دعبهاست آفریدگارا، تنها به تو پناه میبرم كه در بی نیازیت، نیارمند و پریشان منم شكر و سپاس، كبریای كریمی را سزاست كه سحرم به سپیده رسید، بی آن كه آسایش شبانگاهی مرا به خواب مرگ كشاند. نه گرفتار جسمی علیل و دردمندم و نه بكردار زشتی پای بند. نه به بلای بی فرزندی مبتلا شده و نه از دین و آئین پاك، روی برتافته ام. نه منكر وجود كردگارم و نه در ایمان خود تردید دارم. نه دیوانه ام و نه از رنج و عذاب امتهای پیش، پریش و گرفتار. شبم به بامداد رسید، حال آنكه بنده ای هستم بی اختیار، و بر نفس خویش ستمكار. بار الها، الطاف و انعام تو عا

م است و از این رو دلیل و حجتت بر من تمام است و مرا بر تو دلیل و گواهی نیست رحمانا، مرا آن توش و توان نیست كه جز بخشش تو برای خویش سودی و بهره ای فراهم آورم، و مرا آن قدرت نیست كه غیر از یاری و حكایتت، روی از پلیدی و زشتی برتابم آفریدگارا، تنها به تو پناه می برم كه در قناعتت، فقیر و پریشان منم. مخواه كه در هدایتت گمراه مانم و در سلطنت و توانگریت خوار و مغلوب و ستمدیده باشم. زیرا، میدانم كه زمام اختیار تام، تنها بدست تو است. جهان آفرینا، هر چه از من میگیری، فدای تو باد، اما جانم را چنان عزیز ساز كه چون گرفتی، چنان باشد كه گرامی ترین و نخستین هستی من باشد كه از من میستانی، و آنرا اولین نعمتی از نعمات خود- كه به من باز میگردانی- بگردان. كردگارا، به تو پناه می آورم كه مبادا از فرامینت سر، باز زنم و یا در دین مبینت، بگمراهی و فتنه و فساد افتم و یا پیش از آنكه آیتی و نشانه هدایتی از تو به من رسد، دل و جان در گرو هوی و هوس و خواهشهای نفس، بسپارم


صفحه 528.